چندی پیش یکی از جامعهشناسان ما در یکی از درسگفتارهای خود ادعا کرد که « زندگی بدون دروغ امکانپذیر نیست ! » .
به دوستانی که این فایل تصویری را مشاهده کردهاند توصیه میکنم کتاب « نمود خود در زندگی روزانه » اثر گافمن را مطالعه کنند. این کتاب پاسخی قاطع به کسانی است که معتقدند دروغ جزو ملزومات زندگی است.
گافمن در این کتاب با طرح نظریهی « تحلیل نمایشی کنش متقابل » بیان میکند که زندگی همانند صحنهی تئاتر است. فرد ناگزیر است نقابهای متعددی بر چهره داشته باشد تا بتواند زندگی خانوادگی و اجتماعی خود را حفظ کند. اما شاهکار گافمن در این است که میگوید هر تئاتری پشتصحنهای نیز دارد. در زندگی روزمره نیز فرد دارای پشتصحنه است و هر آنچه در جلوی صحنه انجام میدهد، با خودِ پشتصحنهی او متناظر است؛ بدین معنا که نقابها دروغ نیستند، بلکه دقیقاً قرینهی وجود حقیقی فرد به شمار میآیند.
مثال:
فرض کنید اندوهگین هستید اما نمیخواهید جشن تولد کودک، دوست یا همسر خود را خراب کنید. بنابراین در طول جشن، نقاب خنده بر چهره میزنید. این نقاب همان خودِ مهربانِ پشتصحنهی شماست که نمیخواهد شادی دیگری را برهم زند.
یا آنکه:
فرض کنید انسانِ ایرانی در ساختاری زندگی میکند که دین در آن بهمنزلهی سرمایهی اجتماعی در نظر گرفته میشود. به همین دلیل « ریا » رواج مییابد. اما این ریا، در واقع شکلی از سازگاری با محیط برای جلوگیری از تنش به شمار میرود. در اینجا ما نه با دروغ، بلکه با دو وجه از واقعیت مواجهیم. نقاب دین، یک نقاب جمعی تثبیتشده توسط ساختار اجتماعی است که جامعه آن را ساخته بهگونهای که ریا از سطح نقاب فراتر رفته و به ابزار، و یا حتی نهادی تبدیل میشود که فرد برای بقای اجتماعی خود به آن نیازمند است.
در نتیجه، فردی که نقاب دینداری بر چهره دارد، در واقع از همان ابزاری بهره میبرد که ساختار اجتماعی در اختیار او قرار داده است؛ ابزاری که یکی از وجوه واقعیت اجتماعی به شمار میآید و همگان نیز از آن آگاهند.
اما هنگامی که این شیوهی زیستن برای ایرانیان به روشی جهت ساختن واقعیت اجتماعیِ جدید بدل میشود، بهسادگی به بیماری اجتماعی مبدل خواهد شد.
زمانی که یک شکل زیستن یا الگوی رفتاری (که در زبان میمشناسی همان « میم » نامیده میشود) بهجای آنکه موقتی، قابل نقد و در حال پالایش باشد، به هنجاری ثابت و غیرقابل پرسش تبدیل شود، بهتدریج کارکردی بیمارگونه پیدا میکند. هنگامی که مردم احساس کنند راه دیگری وجود ندارد، همان میمی که کارکرد موقتی داشته، به هویت اجتماعی گره میخورد و جامعه دیگر نمیتواند خود را بیرون از آن الگو تصور کند.
این شیوهی زیستن به مرور به مثابهی امر طبیعی جلوه میکند؛ برای مثال، سختیها، فساد یا تبعیض بهجای آنکه بهمثابهی مساله در نظر گرفته شوند، بهعنوان « طبیعت زندگی ایرانی » پذیرفته میشوند. از آنجا که این الگوی تکرارشونده طبیعی و بدیهی جلوه میکند، هیچ سازوکاری برای اصلاح باقی نمیماند و نقد یا اعتراض در نطفه خفه یا به تمسخر گرفته میشود.
این شیوهی زیستن بیمارگونه همانند ویروس از طریق آموزش، خانواده و رسانهها به نسل بعد منتقل میشود و نسل بعدی دیگر حتی بیمار بودن آن را احساس نمیکند.
زمانی که تمام ساختارها (مدرسه، خانواده، نهادها) این میم بیمار را بازتولید میکنند، جامعه وارد چرخهی خودویرانگر میشود و چیزی که در ابتدا ابزاری برای سازگاری بوده، خود به عاملی برای تخریب بدل میگردد.
در چنین شرایطی جامعه بهجای واکنش خلاقانه، همانند ویروسی که صرفاً نسخهی تکراری از خود تولید میکند، از واکنش و ایمنسازی بازمیماند. در این میان، کسی که به این شکلِ زیستن (ریا یا سازگاری بیش از حد با محیط) برچسب « دروغ » میزند و سپس ادعا میکند که « زندگی بدون دروغ ممکن نیست »، در واقع دست به جا به جایی معنایی میزند؛ جابجاییای که پیامدهای خطرناک اجتماعی دارد :
نخست آنکه زمانی که دروغ بهعنوان شرط زیست معرفی میشود، جامعه « انحراف از معنای زیست اجتماعی » را به « ضرورت » تعبیر میکند؛ یعنی امری که باید استثناء باشد، به قاعده بدل میگردد.
دوم آنکه این نقابِ تازه نامیافتهی ضروری، که اکنون به بیماری اجتماعی تبدیل شده است، صرفاً به تاکتیکی موثر برای بقا تقلیل مییابد و حتی به مهارت زندگی یا خِرد اجتماعی بدل میشود. در اینجاست که ارزشها وارونه میگردند.
بدین ترتیب، اگر زندگی بدون دروغ، ناممکن قلمداد شود، هر فردی که تلاش کند راستگو یا شفاف باشد، بهعنوان انسانی ناپخته، سادهلوح یا حتی « خطرناک برای خود و دیگران » در نظر گرفته میشود و مقاومت اخلاقی بهآسانی در نطفه خفه میشود.( همچنانکه این جامعهشناس، در صحبتهای خود، چنین انسانی را خطرناک قلمداد کرده است!)
این جا به جایی معنایی موجب میگردد جامعه در سطح فردی و نهادی به بازتولید ریا متعهد شود؛ زیرا این بیماری خود به واقعیت بدل میشود. در چنین شرایطی مردم میآموزند که دو سطح زبانی داشته باشند:
زبان رسمی (ظاهر) و زبان واقعی (پنهان).
وقتی این وضعیت نهادینه گردد، اعتماد از میان میرود؛ زیرا همگان مطمئن میشوند که طرف مقابلشان نیز به همان دروغ ساختاری تن داده است. این بیاعتمادی، هم روابط شخصی و هم روابط اقتصادی و سیاسی را فرسوده میکند.
در پایان باید افزود که یکی از بزرگترین خطاهای روشنفکران معاصر ما این است که موضوعاتی را که عمیقاً نیازمند نقد و بررسی فلسفی، جامعهشناختی و حتی ادبی و هنری هستند، با سادهسازی دچار تحریف کرده و به جامعه تزریق میکنند و از این رهگذر جامعه را به فروپاشی ذهنی میکشانند.
پرسش من این است که آیا این همان کاری نبود که روشنفکران چپِ پیش از انقلاب انجام میدادند؟ چقدر باید از چاله به چاه بیفتیم تا دریابیم چگونه باید سخن بگوییم و چگونه باید عمل کنیم؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
شنبه 29 شهریور 1404 ؛ « صدای معلم » گزارشی را با عنوان : « رئیس جمهور راست می گوید یا رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان ؟! » منتشر کرد . ( این جا )
این رسانه در ابتدای گزارش خود از قول رئیس جمهور نوشته بود : « به نظر می رسد زمان آن فرا رسیده تا در مورد فلسفه و استمرار کار مدارس سمپاد تجدید نظر جدی و عملی صورت گیرد » .
« « مسئله اصلی به نوع نگاه ما، نوع گفتوگوی ما، کار تیمی ما و برداشتها و تعاملات ما برمیگردد. مدارسی که امروز ساختهایم، به جای تربیت انسانهای جامعنگر، افرادی تک بعدی و مغرور پرورش دادهاند. کسانی که مملکت و سرزمین خود را باور ندارند و خیال میکنند تنها باید در خارج از کشور به جایگاهی برسند.
چنین تربیتی اشتباه است. باید انسانهایی تربیت شوند که بدانند از این آب و خاک برخاستهاند و مسئولیت دارند کشور و سرزمین خود را آباد کنند. قرار نیست کسی از خارج بیاید و مشکلات ما را حل کند. این ما هستیم که باید گرههای جامعه و مشکلات کشور و محله خود را باز کنیم.
در مدارسی که ساختهایم، دانشآموزانی تربیت شدهاند که حتی جوایز آنچنانی دریافت کردهاند، اما 90 درصد آنها اکنون در ایران نیستند. این چه هنری است؟ این افراد زمانی که با مشکل روبهرو میشوند، بهجای ماندن و حل آن، قهر میکنند و میروند ... »
« صدای معلم » از رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان پرسیده بود :
« آمار 90 درصدی فرار این نخبگان به خارج از زبان رئیس جمهور آیا نشان از « وطن دوستی » دارد ؟
یاوری در مراسم گرامی داشت شهدای جنگ ۱۲ روزه و آغاز سال تحصیلی جدید که با حضور مسئولان آموزش و پرورش، دانشآموزان و معلمان سمپاد برگزار شد چنین می گوید : ( این جا )
« خدمت به ایران محدود به حضور فیزیکی در خاک کشور نیست. اگر خود را سرباز این فرهنگ بدانیم، میتوانیم در هر نقطهای از جهان به ایران خدمت کنیم. اما اگر گذشته تابناک خود را نادیده بگیریم، حتی در داخل کشور هم باری بر دوش آن خواهیم شد » .
پرسش « صدای معلم » از یاوری آن است که آیا گونه سخنان توجیهی برای فرار سمپادی های برتر ، برندگان المیپادها و.... به خارج از ایران نیست ؟
در همان جنگ 12 روزه کدام یک از این « سربازان فرهنگ » در همان کشورهایی که علیه ایران موضع گرفتند ؛ بر خلاف سیاست های رسمی و خط مشی های کلی آن کشور خارجی ظاهر شدند در حالی که حتی برخی موافق حمله اسرائیل به ایران بودند ؟
یاوری همچنین می گوید :
« برای من، تماشای موفقیت ورزشکاران یا دانشآموزان ایرانی در عرصههای جهانی، از برد تیم ملی والیبال تا مدالآوری در کشتی یا کسب رتبههای برتر المپیاد، نه فقط یک هیجان لحظهای، بلکه یک پیوند قلبی با تاریخ و فرهنگ ایران است. این حس، چیزی فراتر از یک واکنش احساسی و زودگذر است، زیرا بخشی از هویت ما است » .
پرسش صریح و شفاف « صدای معلم » از رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان آن است که ما از کجا و چگونه متوجه شویم این گونه درخشش ها و مدال آوری ها برای دیده شدن بیشتر و گسترده تر در مجامع بین المللی برای دست و پا کردن یک موقعیت و فرصت شغلی خوب در آینده و در جهت منافع شخصی آنان است تا این که بر اساس وطن دوستی و خدمت به تاریخ و فرهنگ ایران باشد با ادبیاتی که مختص چنین مسئولانی است ؟
آیا در همه ملل و بلاد دنیا ، فرار نخبگان به خارج از کشور را این گونه توجیه و تئوریزه می کنند ؟ و این که نشان دهند عملکرد درخشان دانش آموزان ایرانی در میادین علمی خارجی و مدال آوری آنان نشان از لیاقت و کارآمدی و کاردانی مسئولان و مقامات دارد در حالی که بحران ها و ابربحران ها کشور را در جهات مختلف گرفتار و زمین گیر کرده است ؟
آیا این مسئولان و مقامات پژوهش و یا سندی دارند که نشان دهد این فرار کرده ها به خارج در حال حاضر چه نگرش و رویکردی به مسئولان و حتی ایران دارند و چرا به روایت پزشکیان 90 درصد آنان حاضر نیستند دوباره به کشور بازگردند ؟
و به جای ماندن و حل مسائل ایران ترجیح داده قهر کنند و بروند و دیگر بازنگردند ؟
« صدای معلم » در گزارش پیشین خود متذکر شد :
« به نظر می رسد زمان آن فرا رسیده تا در مورد فلسفه و استمرار کار مدارس سمپاد تجدید نظر جدی و عملی صورت گیرد » .
از نظر این رسانه ؛ حس وطن دوستی ، تعهد و مسئولیت پذیری در مدرسه ای که در آن غربال گری صورت نگیرد ؛ دانش آموزان حس تبعض و له شدگی نداشته و اکوسیستم تعلیم و تربیت در آن مختل نشده باشد ، بسیار راحت تر و عینی تر و ملموس تر قابل انتقال و آموزش خواهد بود .
و این در همه جا قابل دفاع خواهد بود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آلزایمر، سفری است به دنیایی که خاطرات ناپدید میشوند و لحظهها یکی یکی از ذهن میروند، اما قلبها هنوز میتپند و عشق در آنها جاریست.
این بیماری، فراموشی ساده نیست؛ گسستیست در ارتباطی که ما را با جهان و عزیزانمان پیوند میدهد، اما مهر و انسانیت هرگز نمیمیرند.
ما که کنارشان هستیم، نور چراغشانیم در تاریکی فراموشی، دستهای مهربانی که هنوز میتوانند عشق را به یادشان بیاورند.
بیایید در سکوت حضورمان، با نگاههایی پر از صبر و دلی پُر از شوق، یادشان بیاوریم که هنوز ارزشمندند، هنوز دوست داشته میشوند.
هر لبخند آرامی، هر لمس مهربان، مانند نسیمیست که برگهای خشکیده را به زندگی برمیگرداند.
در این راه سخت، همراهی ما نه فقط مراقبت است، بلکه نمادی است از ایمان بیپایان به قدرت انسانیت.
با هم بودن، راز ادامه زندگیست، حتی وقتی که ذهن به بازی فراموشی میرود، دلها همچنان با هم در تپشاند.
زندگی در میان فراموشی و احساسی گاه مبهم، سفری است پر از تنهایی و نیاز به درک عمیق از سوی جامعه و خانواده. این بیماری تنها فراموشی نیست، بلکه گسستی است که ارتباطات انسانی را به چالش میکشد و باعث میشود آنان از جهان پیرامون فاصله بگیرند.
حمایت اجتماعی و عاطفی، نهتنها آرامشبخش بیماران است بلکه کلید ماندگاری هویت و مهرورزی در دل این مسیر سخت میباشد. درک صحیح و مهربانی جامعه، حضور فعال در زندگی این عزیزان و کنار گذاشتن انگ اجتماعی، میتواند به آنان اعتماد و امید دوباره ببخشد.
در کنار مراقبت، باید بدانیم حفظ فعالیتهای اجتماعی و ذهنی، و ایجاد محیطی امن و پر از آرامش، بهترین راه برای بهبود کیفیت زندگی بیماران و خانوادههایشان است. آلزایمر بیش از هر چیز، داستانی است از مقاومتِ روح انسانی در برابر فراموشی که با همراهی و حضور ما معنا پیدا میکند.
آلزایمر به تدریج لحظهها را در دنیایی که روز به روز مهربانی را فراموش میکند، به وجود می آید اما در عمق این فراموشی، قلبی هنوز پر از عشق و خاطراتی است که هیچ زمان نمیمیرند.
آنها نه فقط فراموشی، بلکه چراغهای خاموشیاند که منتظر دستهای مهربان ما برای روشناییاند.
بیایید با نگاههای پر از مهربانی، با صدایی آرام و دلسوز،
لحظههای ناب با هم بودن را بسازیم،
تا یادشان بماند که هنوز دوست داشته میشوند،
و با هر لبخند کوچک،
عشق را در دلهایشان تازه کنیم.
در این مسیر سخت، حضور ما بهترین هدیه است،
حضور ما یعنی یادآوری پیوستهی ارزشمند بودنشان،
و نشانهی بیپایان انسانیت در برابر فراموشی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
خبرگزاری تسنیم گزارشی از حقه بازی معلمان برای گرفتن رتبه در رتبه بندی معلمان تهیه کرده است .
این خبرگزاری نوشت : ( این جا )
« به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در آستانه ثبت مدارک جدید جهت ارتقای رتبه بندی معلمان، بازار کتاب سازی و چاپ و نشر کتابهای زرد و بی کیفیت هم داغ داغ است .
با یک جستوجوی ساده در اینترنت، فهرستی از ناشران فعال در این زمینه پیش چشم شما گشوده خواهد شد؛ ناشرانی که خود تیم تألیف دارند و از تألیف کتاب تا ویراستاری و صفحهآرایی، اخذ مجوز، ثبت فیپا و در نهایت انتشار کتاب را انجام میدهند .
یک پک کامل با هزینههای مختلف برای سطوح گوناگون؛ از کتاب «رزومهای» گرفته تا «علمی» و «تخصصی»! برای هر رشتهای که بخواهید، از علوم انسانی گرفته تا تجربی و ریاضی؛ از تألیف درباره حافظ و سعدی و روش تدریس در پایه دوم ابتدایی گرفته تا تأثیر میکروب X بر عروق مغزی موشهای صحرای آفریقا، همه اینها در کمتر از یک ماه به سرانجام میرسد، بدون آن که بخواهید کمترین زحمتی برای رفتن به کتابخانه بکشید و بهقول قدیمیها، دود چراغ بخورید » . جامعه ای که هوس « تغییر » و « توسعه » دارد اما کوچک ترین التفات و یا توجهی به الزامات و مختصات توسعه ندارد .
این رسانه در پایان چنین می نویسد :
« ثبت هر کتاب در سامانه رتبهبندی، ظاهراً 10 امتیاز دارد؛ 10 امتیازی که در میزان هزینه حقوق شما تأثیر قابل توجهی خواهد گذاشت.
ناشر دیگری که در تهران فعال است، میگوید این روزها خیلی مراجعه کننده داشته است؛ اما پیشنهاد میدهد که خودم آستینها را بالا بزنم و با استفاده از هوش مصنوعی و اینترنت، یک کتاب 60ـ70صفحهای بنویسم و دیگر هزینه تألیف را نپردازم: اگر در اینترنت موضوعاتی مانند «معلم کوشا» یا «دانشآموز باهوش» را سرچ کنید، چندین صفحه برای شما مطلب میآورد، همه آنها را میتوانید در 60 صفحه خلاصه و بهعنوان کتاب منتشر کنید .
او تأکید میکند که بسیاری از ناشرانی که الآن دارند برای رتبهبندی کتاب تألیف میکنند، یک عنوان کتاب را با اسامی مختلف به چندین نفر میفروشند و چون نظارتی هم بر محتوا وجود ندارد، همه این افراد، این یک عنوان کتاب را به نام خود در سامانه ثبت میکنند .
از او درباره تعداد مراجعهکنندگان میپرسم، میگوید: این روزها تعداد مراجعهکنندگان بیشتر شده است؛ عمدتاً هم معلمانی هستند که یا متأهلاند و فرصت کافی برای نوشتن کتاب ندارند و یا مشغول تدریس خصوصیاند و وقت نمیکنند که به این امور بپردازند .
میان ناشرانی که در زمینه چاپ کتاب برای رتبهبندی فعالیت میکنند، هستند کسانی که کیفیت کارشان را پایین نمیآورند و تنها اثر آماده را چاپ میکنند. ناشری که در شمال کشور فعال است، توصیه میکند که با استفاده از فیلمهای آموزشی که در سایت قرار داده است، ظرف مدت یک هفته کتاب بنویسم و تنها برای مجوز و چاپ، هزینه پرداخت کنم .
کتابسازی و انتشار کتابهای زرد و بیکیفیت؛ امر جدیدی در نشر ایران نیست. بنا بر اعلام مسئولان خانه کتاب، در کشور بیش از 22 هزار مجوز نشر داریم که از این میزان، تنها پنج هزار ناشر فعال هستند؛ یعنی کمتر از یکچهارم.
کارشناسان بر این باورند که چالشهای اقتصادی و سودای درآمد؛ سبب شده است تعداد قابلتوجهی از آثار بیکیفیت و بهاصطلاح زرد سالانه منتشر و در آمار نشر کشور لحاظ شود؛ آثاری که بهسختی میتوان عنوان «کتاب» و یا حتی «جزوه» را بر آنها گذاشت » .
« صدای معلم » از معدود رسانه های حوزه « آموزش » در ایران است که از بیش از یک دهه ی قبل تاکنون به موضوع « رتبه بندی معلمان » در قالب گزارش ، گفت و شنود ، یادداشت ، طرح در نشست های خبری و... پرداخته است .
جمعه 17 آبان 1403 ؛ « صدای معلم » در گزارشی با عنوان : « رتبه بندی معلمان ؛ بنایی که از ابتدا " کج " بنا نهاده شد ! » نوشت : ( این جا )
« با تاسف باید به این واقعیت تلخ اشاره کرد که آن چه در جریان رتبه بندی معلمان انجام شد هیچ گونه تجانس و یا تطابقی با هدف اصلی رتبه بندی یعنی تعریف ، احصا و تثبیت صلاحیت های حرفه ای معلمان نداشت . آیا رتبه هایی که به فرهنگیان اعطا شده از اعتبار علمی لازم برخوردارند و می توان بر اساس آن درباره ی عملکرد واقعی یک معلم اظهار نظر کرد و به آن استناد کرد ؟
ماده یک از « قانون نظام رتبه بندی معلمان » تصریح می کند :
« ماده ۱- در اجرای جزء (۲) بند «الف» ماده (۶۳) قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۹۵/١٢/١۴ و به منظور افزایش کیفی فرآیند تعلیم و تربیت، اعتلای کرامت و منزلت اجتماعی معلمان، استقرار نظام پرداختها براساس تخصص و شایستگیها، عملکرد رقابتی معلمان، مهندسی نیروی انسانی، توسعه مستمر و نظام مند شایستگیهای عمومی، تخصصی، حرفه ای و تربیتی و کیفیت عملکرد معلمان، تقویت انگیزه و رضایت مندی شغلی و ارتقای تعهد و تقویت هویت حرفه ای معلمان براساس نقشه جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، نظام رتبه بندی معلمان مطابق مواد این قانون تعیین و اجراء می شود » .
منطقی ترین و عقلانی ترین مسیری که به رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش پیشنهاد می شود بررسی همین ماده قانونی است و این که رتبه بندی معلمان واقعا چه تاثیری بر کیفیت آموزش گذاشته است ؟
آیا « حال آموزش » خوب شده است ؟
یا تفاوت معناداری میان رفتار شغلی معلمان پیش از رتبه بندی و پس از آن روی داده است ؟
منظور دقیق و شفاف آقای باقرزاده از « ایجاد شرایط برای بررسی مجدد معلمان » چیست ؟
آن چه از ابتدا تا انتهای رتبه بندی معلمان صورت گرفت تکیه محض بر ارزش گذاری و امتیاز دهی مدارکی بود که توسط افراد ذی نفع انجام شد فارغ از این که آیا واقعا این مدارک و اسناد واقعی هستند و مهم تر از همه :
ارزیابی دقیق و علمی معلمان در میدان تدریس و آموزگاری توسط معیارهای مشخص ، علمی و حرفه ای توسط نهادی بود که در این زمینه صاحب نظر و صاحب صلاحیت باشد .
از نظر « صدای معلم » این نهاد ناظر بر « سازمان نظام معلمی » است که نامی از آن نیست و در اظهارات رئیس جدید مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری وزارت آموزش و پرورش هم اصلا به آن پرداخته نشده است » .
« علی پورسلیمان مدیر صدای معلم » در نشست خبری خطاب به علی فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش و معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش چنین بیان کرد : ( این جا )
« سوال آخر من در مورد رتبه بندی است که شما فرمودید. البته خیلی گذرا بود.
از اجرای شتاب زده غیر علمی و ناشفاف رتبه بندی معلمان دو سال گذشته است.
اهداف رتبه بندی چیزهایی مثل این بوده است :
افزایش کیفی فرآیند تعلیم و تربیت، اعتلای کرامت و منزلت اجتماعی معلمان، استقرار نظام پرداخت ها براساس تخصص و شایستگیها، عملکرد رقابتی معلمان، مهندسی نیروی انسانی، توسعه مستمر و نظام مند شایستگیهای عمومی، تخصصی، حرفه ای و تربیتی و کیفیت عملکرد معلمان، تقویت انگیزه و رضایت مندی شغلی و ارتقای تعهد و تقویت هویت حرفه ای معلمان براساس نقشه جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش .
سوال من این است که آیا ما بعد از دو سال به کیفیت بخشی حداقلی دست پیدا کرده ایم ؟
آیا پس از دو سال از اجرای رتبه بندی پژوهش و یا سندی در دست هست که این ساز و کار چه تاثیری در افزایش کیفیت آموزش داشته است ؟
آیا رتبه هایی که به فرهنگیان اعطا شده از اعتبار علمی لازم برخوردارند و می توان بر اساس آن درباره ی عملکرد واقعی یک معلم اظهار نظر کرد و به آن استناد کرد ؟
آیا عملکرد یک معلم در میدان تدریس و در عرصه عمل مورد مشاهد دقیق و مستمر قرار گرفته است و یا این که صرفا بر اساس تعدادی کاغذ که معلوم نیست اعتبار آن تا چه حد درست و واقعی باشد در مورد شایستگی های حرفه ای و صلاحیت های فنی و حرفه ای معلمان تصمیم گیری و داوری شده است ؟
آیا رتبه بندی تاثیری در آن چه در کلاس رخ می دهد داشته و یا این که فقط به نارضایتی بیشتر و تبعیض های درون سازمانی افزون تر انجامیده است ؟
من یکی از این معلمان ناراضی هستم.
من یکی از این معلمان ناراضی هستم.
آیا هیئت های ممیزه خودشان درک درست و وافی و علمی از فرایند رتبه بندی دارند؟ آیا این افراد که نام هیئت ممیزه را یدک می کشند خودشان توانایی اداره کلاس را در حد استاندارد و یا معمولی دارند ؟
من نزدیک ده سال است در همین نشست های خبری به ضرورت تشکیل « سازمان نظام معلمی » پرداختم.
وزرای مختلف آمده اند آقای فانی و آقای بطحایی و بقیه گفتند انجام می دهیم ولی تقریبا بعد از ده سال یا بیش از ده سال که از ابلاغ سند تحول بنیادین گذشته ما چیزی در مورد این نمی بینیم.
وعده می دهند اما انجام نمی شود.
آیا شما هم وعده می دهید؟ »
در تازه ترین اظهار نظر ؛
فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش گفته است :
« با توجه به تدوین آییننامه جدید ارتقای رتبهبندی معلمان تا اول مهرماه ، آییننامه جدید مبتنی بر ارتقاء و اصلاح آییننامه قبلی تدوین شده است که به محض اعلام دولت و تصویب آن در هیات وزیران، مبنای عمل است » .
آن گونه که از شواهد بر می آید ؛ اراده ای برای تاسیس نهاد سازمان نظام معلمی وجود ندارد و مسئولان ترجیح می دهند همان رویه غلط و غیرعلمی پیشین را استمرار دهند بدون آن که به این مهم بیندیشند که قرار است از درون چنین موضوعاتی چه چیزی بیرون آید ؟
معلمی که تاکنون عملکردش در « میدان تدریس » مورد مشاهده علمی و مستمر آن هم توسط خبرگان و متخصصان آموزش قرار نگرفته و به معلم در مورد کارش بازخورد داده نشده قرار است چه تحولی را در « آموزش » ایجاد کند ؟
معلمی که با جعل مدارک و با هر توجیهی رتبه ی خود را ارتقاء می دهد ؛ قرار است حامل کدامین الگوی اخلاقی و تربیتی برای دانش آموزان و جامعه باشد ؟
جامعه ای که هوس « تغییر » و « توسعه » دارد اما کوچک ترین التفات و یا توجهی به الزامات و مختصات توسعه ندارد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خودسرزنشی تا حد رسیدن به احساس گناه، آزاردهنده ترین اختلال روانی است که بیشتر در افرادی که به نشخوار ذهنی یا تداوم افکار منفی مبتلا هستند نمایان می شود. خودسرزنشی یعنی از کرده ها و گفته های خود پشیمان شدن. در حالی که اگر ابتدا اندیشه و سپس سخن بگوئیم و یا در پیرامون کاری که قرار است انجام دهیم جوانب را بسنجیم، کمتر دچار چنین شبه توهمی می شویم.
در این اختلال روانی ؛ فرد نسبت به تواناییها و داشتههای خود دید منفی دارد و بیشتر در پی برجسته کردن کمبودهای خود است. در واقع این فرد نسبت به محرکهای محیطی و پیرامونی خود دچار حساسیتهای افراطی بوده و همیشه از افسردگی و اضطراب رنج میبرد. او هنگام برقراری ارتباط با دیگران روی جزئیات تا حد پافشاری بر روی یک کلمه آزاردهنده مانور می دهد. اما خود سرزنشی نیز همانند بسیاری از مفاهیم دیگر دو وجهی است و علاوه بر افزایش تأثیر منفی و عدم تغییر رفتار قادر است با افزایش تأثیر مثبت به تغییر رفتار منجر شود.
در این مقال هدف ما توجه به بُعد مثبت خودسرزنشی یعنی ایجاد تغییرات مفید و سازنده است.
حال باید در این نکته تأمل کرد که ما کارهای روزانه را در تعامل با دیگران برحسب عادت و با فرض وظیفه یا درست بودن آن ها انجام می دهیم یا گه گاهی باید به چرایی و نحوه انجام آن بیندیشیم؟
مثلا هر یک از ما به عنوان یک معلم؛ هر روز هنگام رفتن به کلاس درس به نحوه تدریس خود و جوانب آن باید فکر کنیم و برای چگونه سپری ساختن زمان آموزش طی یک روز و در یک کلاس، برنامه ای از پیش اندیشیده داریم؟ در مورد گفتنی هایی که در مورد جلسه درسی امروز می باید و یا صلاح است بگوئیم فکر می کنیم؟ یا معلم هنگام بیان جملات مربوط به درس هر روز خود با استفاده از تجارب سال ها تدریس، توانایی اداره کلاس را نیز بدست می آورد؟
نوع پاسخ به این سئوالات بستگی به میزان تعهد ما در قبال مسئولیتی است که برعهده داریم. به عنوان یک معلم در خصوص نحوه رفتار خود با دانش آموزان و یا نتایج نامطلوب امتحانات داخلی و نهایی آنان، تا چه حد خود را مؤاخذه می کنید و یا به سرزنش خود می پردازید؟ یا دلیل آن را تنبلی و شیطنت دانش آموزان می دانید و معتقدید شما هیچ کوتاهی نکرده اید و به نحو مطلوب انجام وظیفه نموده اید؟ یا نظام آموزشی را مقصر اصلی می دانید؟
حس برون افکنی و جست و جوی فرد خاطی خارج از خود یعنی آسوده ساختن وجدان شغلی و حتی وجدان درون خود. وقتی سازمانی قابلیت آموزش ضمن خدمت ندارد، خودِ معلم می باید با اعتراف به ضعف های خود آن ها را شناسایی و با مطالعه، مشورت و جست و جو، در پی رفع ناتوانی و افزایش مهارت های خود برآید
چنین خودسرزنشی از نوع رفتار روانی نیست بلکه در راستای رسیدن به صداقت با خود است:
« حاسِبوا أنْفُسَکُم قَبلَ أنْ تُحاسَبوا »
نوعی از خود سرزنشی که منجر به تغییر رفتار مثبت می گردد.
حال باید بیندیشیم که نقش طرح درس جهت پیشگیری از عواقب کوتاهی یک معلم در نتایج ضعیف، چیست؟
از یک سو ، معلمانی که طرح درس روزانه یا هفتگی ندارند و برنامه کاری امروز خود را هنگام ورود به کلاس درس، در بهترین شرایط با نگاه به یادداشت قبلی خود در دفتر نمره و در بدترین شرایط با پرسش از دانش آموزان و با جست و جو صفحه و نگاه به عنوان درس، در می یابد که حفظیات امروز او برای عناوین و مفاهیم کتابی که بیست سال است بدون کوچک ترین تغییر محتوایی تدریس می کند، چیست.
از سوی دیگر با واقع بینی باید قبول کرد پیش بردن طرح درس به پیش آمدهای یک روز بستگی دارد و همیشه نمی توان به اجرای بند بند آن پای بند بود. چون کلاس درس با حضور دانش آموزانی پیش می رود که کم سن و سال هستند و هر لحظه می تواند آبستن حادثه ای باشد. مثلا دانش آموزی که به دلیل نخوردن صبحانه و افت فشار خون از حال می رود. هیاهویی در کلاس بلند می شود که کانون حواس تمامی دانش آموزان و معلم را از درس قیچی می کند. معلمان با ابزار در ارتباط نیستند. آنان با عواطف و احساسات انسانی درگیرند که چگونگی صرف زمان را غیرقابل پیش بینی می نماید. یا خود معلم دچار سردرد میگرنی شدید می شود تا حدی که توانایی سخن گفتن ندارد و هر نوع صدایی او را آزار می دهد.
فهماندن این شرایط برای کودکان سخت نیست؟
اما به هر حال نوشتن طرح درس روزانه یعنی ردیف کردن جزئیات کارهای لازم برای امروز در این کلاس و تسلط معلم بر کلاس و تدریس.
باید بپذیریم تکلیف یا مشق شب فقط مختص دانش آموزان نیست و هر معلمی برای تدریس هر درسی، می باید حداقل قبل از خواب و در ذهن خود به بررسی فعالیت های روز بعد خود بیندیشد. شاید امتحانی تعیین شده و باید سئوالاتی طرح نماید. شاید درس فردا همان بخشی است که خود معلم در تدریس آن با دشواری مفهوم و سختی ارائه مواجه است. یا تصحیح اوراق امتحانی چند هفته قبل را فراموش کرده است و برای بررسی وضعیت درسی دانش آموزان جهت ادامه تدریس یا پاسخ به انتظار هیجانی دانش آموزان به نتایج آن نیاز دارد.
اگر نصف وجود معلم به خانواده تعلق دارد نصف وجود دیگر او حتی در منزل نیز به دانش آموزان، کلاس و مدرسه مربوط است. این راهی است که انتخاب کرده است. البته مشاغل دیگری نیز چون وکلا و قضات، اغلب بررسی پرونده های جاری یا پیچیده لاینحل را در منزل انجام می دهند و یقین مشاغلی دیگر نیز هست. مثلا مسئول فرهنگی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی شهری که مجبور به بررسی و مطالعه بادقت آثار شعرا و نویسندگانی است که در انتظار دریافت مجوز چاپ هستند.
انجام هر نوع فعالیت اقتصادی یعنی مسئولیت پذیری تکالیف آن نقش. کسی منکر نیست که نظام آموزشی ما ناکارآمد و نتیجه جوست تا کارکردگرا. در کشور ما فقط کافی است کسی وجود داشته باشد تا کار باقی مانده بر زمین را انجام دهد. حال چگونه و با چه ساز و کاری، چون تعریفی مشخص برای شرح وظایف یا وجود ندارد و یا به کارکنان آموزش و نمایش داده نمی شود و زیاد مهم نیست.
برخی از ما معلمان نمی دانیم تا چه حدودی در کلاس و درس اختیار عمل داریم و به دلیل همین عدم شناخت یا در انجام وظیفه کم می گذاریم، یا در نتایج نامناسب آموزشی مقصر اصلی شمرده می شویم و یا از خیر بسیاری از اثر گذاری های مفید خود بر دانش آموزان به دلیل ناآگاهی درمی گذریم.
وجدان خود را با اقرار به بی قراری یا شگفت انگیزی رفتار نسل z نپوشانیم و اعتراف کنیم که ما معلمان در برهه ای از زمان، افسار توانمندی خود را برای نفوذ در اعماق ذهنی، روانی و هیجانی کودکان و نوجوانان از دست داده ایم.
ما نتوانسته ایم لغت نامه هم زبانی با نسل z را بنگاریم. برهه ای از گسیختگی که ما را واداشته تا فقط از گستاخی، هنجارشکنی و بی قاعدگی رفتار سخن برانیم و آنان را به عنوان عناصری مهارنشدنی معرفی نماییم.
در این حیطه بخشی از حس خودسرزنشی مثبت، متوجه منِ معلم است و بخشی دیگر مربوط به عناصر مدیریتی و مراجع تصمیم گیری. اصلی ترین تهاجم فرهنگی همین جا و با دستان خود ما ایجاد شده است و ما هنوز به دنبال مقصرانی چون آمریکا و اروپا در تحمیل مغزمایه های فرهنگی خود به روابط اجتماعی مابین خود هستیم.
با خود می اندیشم ؛ اگر من و شما در داخل همین کشور برای هر رخدادی قرص و محکم و چاره ساز بودیم، بیگانه با کدام جسارتی در باورها، عادات، الگوها و اخلاقیات ما رخنه می کرد؟ مگر بیشتر بیمارهای در بدنی ضعیف و غیرمقاوم نمایان نمی شود؟
به یاد دارم در دبیرستان نمونه دولتی که تدریس می کردم معلمانی می آمدند و به چند ماه نرسیده به مدرسه ای دیگر که دولتی بود و نسبتا در منطقه محروم شهر تبریز قرار داشت، منتقل می شدند. به نظر شما معلمی که سواد تخصصی دارد اما فن معلمی یا تدریس پویا ندارد، تبعید می شود و یا با آموزش ضمن خدمت، به او را یاری رسانده می شود؟
چرا ما و نظام آموزشی به عنوان یک معلم یا نیروی ستادی، نمی خواهیم تفاوت های فردی را باور و به حریم آن احترام بگذاریم؟ کسی مادرزادی معلم نمی شود و یا عشق به تدریس ندارد. گاه در طول زندگی بدان علاقه مند می شویم و گاه مسیر زندگی ما را به این طریق هدایت می کند.
حق این معلم با بیش از بیست سال سابقه تدریس، پاس دادن از این مدرسه به مدرسه ای دیگر است یا تکمیل نقصان توانایی تدریس او؟
نگران برافراشته شدن پرچم پیروزی دانش آموزان در بیرون انداختن این معلم با شکایت به مدیر نیستید؟ چگونه می توان با استخدام دقیقه نودی و آموزش حین تدریس، نیاز امروزی دانش آموزان را پاسخ داد؟
برای پیشگیری از چنین دردسرهای مکرّر تکرار شونده باید هر معلمی ابتدا آموزش کافی را دریافت کند و سپس راهی کلاس ها شود. البته آموزش ضمن خدمت نیز نقش خون رسانی به مغز و قلب نظام آموزشی را دارد اگر به فکر حیات و بقای آن هستید. آموزش ضمن خدمت مقوله ای است که تجربه آن را خنثی نمی سازد.
در دوران دانشجویی نیز استاد آسیب شناسی اجتماعی ما که فارغ التحصیل دانشگاه سوربن فرانسه بود، هنگام تدریس به روخوانی از کتاب یا جزوه درسی خود اکتفا می کرد و هنگام امتحانات وقتی سطح نمرات بیشتر دانشجویان زیر ده بود، چگونه اما هر دفعه زورکی تعداد قبولین را با تصحیح معجزه آسای اوراق افزایش می داد. ایشان نسبت به دیگر اساتید نتایج امتحانات را دیرتر به واحد آموزش تقدیم می کرد. استادی باسواد بود اما در نحوه تدریس مشکل داشت و دانشگاه از ابتدای استخدام به جای توجه به اهمیت آموزش با اعتماد به دکتری دانشگاه سوربن ایشان، این ضعف را پوشانده بود. در این میان نیاز دانشجو پاسخ داده نمی شد و اهمیتی هم نداشت.
اهمیت خودسرزنشی در ریل مثبت، برای نداشتن چنین مشکلاتی در طول خدمت هر یک از معلمان است. وقتی سازمانی قابلیت آموزش ضمن خدمت ندارد، خودِ معلم می باید با اعتراف به ضعف های خود آن ها را شناسایی و با مطالعه، مشورت و جست و جو، در پی رفع ناتوانی و افزایش مهارت های خود برآید. ما معلمان نیز باید به خودکفایی برسیم و گر نه به سرنوشت همین افراد که ذکر کردم، گرفتار می شویم.
خودسرزنشی؛ خودکفایی، خوداتکایی، خودتأملی، خودباوری، خوداعترافی، خوداصلاحی، خود تحولی، خودتغییری، واژگانی باارزشی هستند که به خصوص نومعلمان باید عمق معنای هر یک را آویزه گوش های خود بنمایند تا مبادا از غافله توانمندی عقب بمانند.
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من؛ یعنی انسان خود باید به فکر خویشتن باشد و به خود متکی باشد و سعی کند در زندگی وابسته و محتاج دیگری نباشد که سود چندانی به او نخواهد رسید.
یا جایی جمله ای از داستایفسکی نوشته بود: با پای شکسته به راهت ادامه بده و دستت را بر شانه کسی نگذار!
گاه خود را متهم به تبعیت از اصالت فرد می کنم در حالی که حالت اعتدال یعنی ترکیب اصالت فرد و جمع را ترجیح می دهم. اما وقتی به تأخر فرهنگی در بخش های گوناگون جامعه می اندیشم، چاره کار را در تغییر من یا خود می یابم.
مهم آن است که هر کس در هر نقش و پایگاهی شعر حافظ را معنا بخشد:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
چهارشنبه دوم مهر ۴۰۴ آیین افتتاح دو باب مدرسه ۲۴ کلاسه با مشارکت بنیاد مستضعفان و سازمان نوسازی مدارس البرز در شهرک وحدت فردیس و با حضور حسین دهقان (رئیس بنیاد مستضعفان) حمید رضا خانمحمدی (معاون وزیر و رئیس سازمان نوسازی مدارس کشور) مجتبی عبداللهی استاندار البرز و سایر مدیران و مقامات استانی و شهرستان فردیس برگزار گردید.
خوشبختانه در حاشیه مراسم ، استاندار البرز در رایزنی با حسین دهقان رییس بنیاد مستضعفان نظر مساعد و مجوز شفاهی برگشت باشگاه پیشکسوتان مهرشهر با تمام متعلقاتش به آموزش و پرورش را اخذ نمود.
برای اطمینان خاطر دقایقی پیش با بخشی رئیس بنیاد مستضعفان البرز تماس گرفته و کم و کیف موضوع را جویا شدم.
بخشی ضمن تایید این خبر خوش افزود: مقرر گردید هفته آتی در اولین فرصت جلسه مشترکی با شعبانی مدیرکل آموزش و پرورش البرز برگزار شده و صورت جلسه الحاق باشگاه فرهنگیان مهرشهر به دستگاه تعلیم و تربیت تنظیم به صورت رسمی و مکتوب نهایی گردد.
لازم به ذکر است که باشگاه پیشکسوتان مهرشهر مجموعهای فرهنگی،آموزشی،ورزشی و رفاهی بوده و با یک مدیریت عالمانه میتواند به چشم و چراغ آموزش و پرورش استان البرز بدل گردد.
متاسفانه این مجموعه در دوره مدیریت حجرگشت از آموزش و پرورش البرز منفک شده و پلمپ گردید.
به عنوان خبرنگار « صدای معلم » از تمام عاملان و مسببان این رجعت فرخنده به ویژه استاندار البرز سپاسگزارم.
پیدا شدن مکاتبات گرهگشا
دقایقی پس از انتشار خبر خوش برگشت باشگاه پیشکسوتان البرز به آغوش آموزش و پرورش استان البرز، حسن آقا مهرانی دبیر مجمع خیرین مدرسهساز استان البرز تماس گرفته و خبر از وجود نامهای داد که حسین مظفر وزیر وقت آموزش و پرورش دوره اصلاحات از دفتر مقام معظم رهبری استفتا کردهاند.
این خبر از آن جهت مهم و حائز اهمیت است که در چهارگوشه کشور مدارس فاقد سند و معارضدار بیداد میکند. خصوصا بخش عمده معارضین مدارس، بنیادهای حاکمیتی مانند بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و... میباشند.
با اعمال نظر مساعد رهبری مبنی بر واگذاری مکانهایی که قبل و یا بعد از انقلاب کاربری آموزشی داشته و دارند به دستگاه تعلیم و تربیت عملا بخش مهمی از مدارس بلاتکلیف و رها بین آموزش و پرورش و سایر بنیادها و نهادها تعیین تکلیف میشوند.
نامه وزیر آموزش و پرورش به رهبر انقلاب
محضر مبارک حضرت آیتالله خامنهای
رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران
با سلام و تحیت و عرض ادب
به منظور تعیین تکلیف زمین و املاک مورد اختلاف فيما بين وزارت آموزش و پرورش و بنیاد مستضعفان و جانبازان و جلوگیری از مکاتبات غیر ضروری و حل مشکلات اداری و اجرایی ناشی از بلاتکلیفی این املاک استدعا می شود در صورت صلاحدید دستور فرمایید مالکیت املاک ذیل الذکر به صورت بلاعوض به وزارت آموزش و پرورش انتقال یابد و بنیاد مستضعفان و جانبازان ملزم گردد در یک زمان بندی کوتاه نسبت به این امر اقدام نماید.
1- مالکیت کلیه ساختمانها و املاکی که از قبل از انقلاب فضای آموزشی و پرورشی بوده و بعد از انقلاب به نفع بنیاد مستضعفان و جانبازان مصادره گردیده است و هم اکنون نیز به عنوان فضای آموزشی و پرورشی مورد استفاده دانش آموزان قرار دارد.
2- مالکیت عرصه کلیه اراضی که بعد از انقلاب به نفع بنیاد مستضعفان و جانبازان مصادره گردیده ولی اموزش و پرورش از اوایل انقلاب در این عرصه ها اقدام به احداث اعیانی مدرسه نموده است و هم اکنون به عنوان فضای آموزشی و پرورشی مورد استفاده دانشآموزان میباشد.
3- مالکیت ساختمان ها و املاکی که قبل از انقلاب مدرسه نبوده و بعد از انقلاب به نفع بنیاد مستضعفان و جانبازان مصادره گردیده است لیکن از سال ها قبل تاکنون به عنوان فضای آموزشی و پرورشی مورد استفاده دانش آموزان قرار دارد.
پاسخ مقام معظم رهبری به نامه وزیر
جناب آقای رفیقدوست
رئیس محترم بنیاد مستضعان و جانبازان انقلاب اسلامی
سلام عليكم
نامه ی شماره ی ۱۳۰/۱۸۵۶۱ مورخ ۷۷/۸/۹ وزیر محترم آموزش و پرورش (تصویر پیوست) لال خصوص درخواست تعیین تکلیف زمین و املاک مورد اختلاف فیما بین وزارت آموزش و پرورش و بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و سه بند پیشنهاد ارائه شده در نامهی فوق الذکر به استحضار مقام معظم رهبری مدظله العالی» رسید، فرمودند:
همهی مدارسی که مشمول تعریف در سه بند مذکور در نامه ی وزیر محترم آموزش و پرورش است یک سره به ملکیت آموزش و پرورش درآید.
مراتب جهت اقدام مقتضی ایفاد می گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش /
امسال مسعود پزشکیان رئیس جمهور شخصا « پرسش مهر » ی برای دانش آموزان و فرهنگیان مطرح نکرد .
پایگاه ریاست جمهوری و پرتال وزارت آموزش و پرورش در این مورد سکوت اختیار کردند .
نکته ی جالب توجه آن که صادق حسین زاده ملکی معاون پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش در آیین اختتامیه بیست و پنجمین کنگره پرسش مهر که در اردوگاه شهید باهنر برگزار شد پدیده پرسش مهر را یک پدیده حیرتانگیز خواند که باید عظمت و ابعاد آن مورد توجه قرار گیرد . ( این جا )
معاون پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش شهر تهران و مسئول دبیرخانه کشوری دریافت آثار بیستوپنجمین دوره فراخوان ملی پرسش مهر فروردین ماه امسال از شرکت بیش از ۶۵۰ هزار دانشآموز و حدود ۳۰ هزار نفر از فرهنگیان در این فراخوان خبر داده بود . ( این جا )
اگر تعداد دانش آموزان سراسر کشور را 17 میلیون نفر در نظر بگیریم می توان نتیجه گرفت که کم تر از 4 درصد دانش آموزان ایران در این فراخوان ملی شرکت کرده اند .
در مورد فرهنگیان هم میزان مشارکت کم تر از 3 درصد بوده است .
26 دی 1402 ؛ « صدای معلم » در گزارشی از کاهش 87 درصدی مشارکت در پرسش ( پویش ) مهر خبر داد . ( این جا )
انصافا خطاب به معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش این « سقوط مشارکت » را باید دست مریزاد گفته و آن را حیرت انگیز دانست .
شاید مهم ترین پرسش از « پرسش مهر » آن است که پرسیده شود دلیل این مشارکت بسیار پایین دانش آموزان و معلمان در یک فراخوان ملی چیست ؟ و چرا هر سال رو به کاهش است ؟
با این حال رئیس جمهور در سال تحصیلی جدید ترجیح داد که از کنار این پدیده حیرت انگیز عبور کند و به آن نپردازد .
واقعیت آن است که انبوه طرح ها و بخشنامه های تحمیلی از « بالا » به سوی « مدرسه » به حدی رسیده که اصل و فلسفه وجودی این گونه طرح ها را کاملا « لوث » و « تهی » کرده است .
« صدای معلم » در نشست خبری معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش ضمن اشاره به برخی از این طرح های انبوه چنین نوشت: ( این جا )
« پرسش های « صدای معلم » در چند محور مطرح گردید و یکی از آن ها انتقاد از تعدد فراوان طرح ها و تزریق آن به مدارس بود . ضمن آن که معاون آموزش ابتدایی در توضیحات اولیه خود دائما به اسامی طرح های اقدام شده در مدارس اشاره می کرد .
پورسلیمان ضمن تشکر از تفکر طراحی در معاونت آموزش ابتدایی اما کثرت فراوان این طرح ها را دارای نتیجه « معکوس » اعلام کرد .
مدیر صدای معلم گفت :
به نام ها و تنوع این طرح ها توجه کنید : پیشنهاد « صدای معلم » این بود که آقای پزشکیان بدون تعارف از دانش آموزان و فرهنگیان پرسش می کرد که آیا این وفاق حاصل شد ؟ و اگر نشد دلیل و یا دلایل آن چه بود ؟
- طرح جابربن حیان
- طرح درس پژوهی
- طرح مدرسه خوانا
- طرح شهاب
- طرح مدارس سرآمد
- طرح شهید همت با هدف توانمندسازی معلمان دوره ابتدایی
- طرح شهید محمودوند به منظور کاهش بازماندگان از تحصیل
- طرح کرامت
- طرح تشویقی مدارس ابتدایی
- طرح تثبیت یادگیری
- طرح ( برنامه ) بوم
- طرح پرسش مهر
- طرح مدرسه بدون کیف
- طرح تعالی مدیریت مدرسه
- طرح انس با قرآن
- طرح امین
- طرح مدارس مسجد محور
و ...
پورسلیمان خطاب به حکیم زاده گفت :
طرح هایی که شما به مدارس ارسال می کنید در کنار انبوه بخشنامه ها و دستور العمل هایی که سایر معاونت ها و دوایر به مدارس ارسال می کنند ؛ فرصت و مجال « نفس کشیدن » ، « بازاندیشی » و حتی « فکر کردن » را از مدارس سلب کرده است .
تا کی این روند می خواهد ادامه پیدا کند ؟
آقای پزشکیان اخیرا به صراحت گفت : مدارسی که امروز ساختهایم، بهجای تربیت انسانهای جامعنگر، افرادی تک بعدی و مغرور پرورش دادهاند .
پرسش من این است که خروجی این همه طرح های رنگارنگ و بخشنامه و بودجه و نیروی انسانی و زمان و... در آموزش و پرورش همین بوده است ؟
واقعا کارکرد مدارس ما باید تربیت افراد تک بعدی و مغرور باشد ؟
این همه شعار « تحول تحول » که مسئولان ما سر می دهند همین باید باشد ؟ »
با این حال ؛
مشکل عمده پرسش مهر آن است که همان درصد بسیار محدودی که در این مسابقه شرکت می کنند دست آخر معلوم نیست که حرف و پیام شان برای جامعه و مسئولان چه بوده است ؟
گویی بر اساس یک عادت روزمره باید عده ای درگیر یک مناسک بوروکراتیک شوند . تعدادی برنده شوند و دست آخر برندگان این ماراتن حیرت انگیز به عموم اعلام شوند و جوایزی تقسیم شود و تمام .
پزشکیان سال قبل پرسیده بود :
« راه وفاق در مدرسه و تاثیر آن در فردای کشور عزیزمان ایران چیست؟ »
پیشنهاد « صدای معلم » این بود که آقای پزشکیان بدون تعارف از دانش آموزان و فرهنگیان پرسش می کرد که آیا این وفاق حاصل شد ؟ و اگر نشد دلیل و یا دلایل آن چه بود ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید